تلفن را جواب می‌دهم. یکی از اعضای قدیمی کتابخانه است. خانمی پنجاه و شش هفت ساله. می‌گوید: «چندتا کتاب امانت گرفته بودم، می‌دم به همسرم برشون گردونه کتابخونه، بی‌زحمت برام بازگشت بزنین. امروز شوهر خواهرم مرده و مطمئنم چند روز درگیر مراسمش هستیم. بگو حالا وسط برف و سرمای زمستون چه وقت مردن بود. حتی نرسیدم کتابا رو تموم کنم. گرفتار شدیم بابا.». همین‌طور دلش می‌خواهد حرف بزند که می‌پرم وسط حرف‌هایش و می‌گویم: «باشه باشه کتاب‌ها رو بفرستین، خدانگهدار».

 

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خرید زیورآلات زنانه فرش کاشان الان بخر تحویل بگیر دانلود فیلم جوکر 2019 همیشه بهار قیمت کاغذ دیواری پوستری پارس اتیلن کیش خرید اینترنتی ست بافت دونفره مانتو لباس پیراهن زنانه دخترانه فشن ارزان قیمت 2021 شرکت طراحی سایت و سئو اهوراوب بهترین سایت